کد مطلب:254089 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:290

حضرت عبدالعظیم حسنی
حضرت عبدالعظیم حسنی معروف به «سیدالكریم» فرزند عبدالله ، فرزند علی بن حسن، فرزند حسن بن زید، فرزند زید بن حسن (ع)، فرزند علی ابن ابی طالب است كه با چهار واسطه به امام حسن مجتبی (ع) و با پنج واسطه به حضرت علی (ع) می رسد.

پدر بزرگوارش عبدالله و مادر گرامی اش فاطمه دختر «عقبة بن قیس» است.

ولادت با سعادت حضرت عبدالعظیم (ع) در سال 173 هجری قمری در شهر مقدس مدینه واقع شد و مدت 79 سال عمر با بركت او با دوران امامت چهار امام معصوم، یعنی امام موسی كاظم، امام رضا، امام محمد تقی و امام علی النقی (ع) مقارن بود. آن حضرت محضر مبارك امام رضا، امام محمد تقی و امام هادی (ع) را درك و احادیث فراوانی از آنان روایت كرد.

زمینه های مهاجرت حضرت عبدالعظیم (ع) از مدینه به ری و سكونت در دیار غربت را باید در اوضاع سیاسی و اجتماعی آن عصر جستجو كرد؛ خلفای عباسی به خاندان پیامبر اكرم (ص) و شیعیان ائمه (ع) بسیار سخت گیری می كردند و یكی از بدرفتارترین این خلفا متوكل بود كه خصومت شدیدی با اهل بیت (ع) داشت. تنها در دوران او چندین بار مرقد مطهر حضرت امام حسین (ع) را در كربلا تخریب كردند و با خاك یكسان ساختند و از زیارت آن بزرگوار جلوگیری كردند.

سادات و علویون در زمان او در بدترین وضع به سر می بردند. حضرت عبدالعظیم (ع) نیز از كینه و دشمنی خلفا در امان نبود و بارها تصمیم به قتل او گرفتند و گزارش های دروغ سخن چینان را بهانه ی این سخت گیری ها قرار می دادند. در چنین دوران دشوار و سختی بود كه حضرت عبدالعظیم (ع) به خدمت حضرت امام هادی (ع) رسید و عقاید دینی خود را بر آن حضرت عرضه كرد كه این داستان معروف، خود به تنهایی بیانگر ایمان و تدین والای اوست.

عبدالعظیم حسنی دراین باره می فرماید: زمانی خدمت سرورم، حضرت امام علی النقی (ع) شرفیاب شدم، ایشان با دیدن من فرمودند: مرحبا به تو ای اباالقاسم! همانا كه تو حقیقتاً پیرو و مطیع ما هستی.

خدمت آن جناب عرض كردم: ای فرزند رسول خدا! می خواهم دین خود را به شما عرضه كنم، تا اگر پسندیده و رضایت بخش است، بر آن ثابت قدم بمانم تا زمانی كه خداوند عز و جل را ملاقات كنم.

حضرت فرمود: جناب ابوالقاسم! بفرما.

عرض كردم: من معتقدم كه: خداوند تبارك و تعالی یگانه ای است كه هیچ چیز همانندش نیست، و از حد ابطال و تشبیه بیرون است [یعنی معدوم نیست و شبیه به مخلوقات هم نیست]، او جسم و صورت و عرض و جوهر نیست، بلكه پدید آوردنده ی اجسام و صورت ها و خلق كننده ی عرض ها و جوهر ها است. او پروردگار و مالك هر چیزی است و همه چیز را جعل و احداث كرده است.

و معتقدم كه: محمد (ص) ـ بنده و فرستاده ی او ـ خاتم پیامبران است كه پس از او تا روز قیام قیامت هیچ پیامبری نخواهد آمد.

و معتقدم كه: امام، جانشین و ولی امر پس از پیامبر (ص)، امیرمؤمنان، علی بن ابی طالب (ع)، سپس حضرت امام حسن، سپس حضرت امام حسین، سپس حضرت علی بن الحسین، سپس حضرت محمد بن علی، سپس جعفر بن محمد، سپس موسی بن جعفر، سپس علی بن موسی، سپس محمد بن علی (ع) سپس [امام] تویی ای مولای من!

حضرت فرمود: پس از من، فرزندم حسن [امام] است، و مردم در زمان بعد از او (بعد از امام حسن عسكری) چگونه خواهند بود؟!

عرض كردم: ای مولای من! چگونه خواهند بود؟ فرمود: برای اینكه او دیده نمی شود و روا نیست نامش برده شود تا ظهور كند و زمین را پر از عدل و داد كند؛ همان گونه كه از ظلم و جور مملو شده باشد.

عرض كردم: قبول كردم.

و نیز معتقدم كه: دوستدار آنان دوست خداست، و دشمن ایشان دشمن خداست، و اطاعت ایشان اطاعت خداست، و معصیت ایشان معصیت خداست.

و معتقدم كه: معراج حق است، سؤال در قبر حق است، و بهشت و جهنم حق است، و صراط و میزان حق است، و ـ بی تردید ـ قیامت به پا می شود و خدا همه را از قبرها برمی انگیزد.

و معتقدم كه: تكالیف الهی پس از ولایت [اهل بیت (ع)]، نماز و زكات و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهی از منكر است.

پس از آن، حضرت امام علی النقی (ع) فرمود: ای ابوالقاسم! سوگند به خدا این همان دینی است كه نزد خدا برای بندگانش پسندیده است. بر آن پایدار باش! خداوند تو را در زندگی دنیا و آخرت، با سخن استوار، ثابت بدارد. [1] .

دیدار حضرت عبدالعظیم (ع) در سامرا با حضرت امام هادی (ع)، به خلیفه گزارش داده و دستور تعقیب و دستگیری وی صادر شد، او نیز برای مصون ماندن از خطر، خود را از چشم مأموران پنهان داشت و در شهرهای مختلف به صورت ناشناس رفت و آمد می كرد و شهر به شهر می گشت تا به شهرستان «ری» رسید و آنجا را برای سكونت انتخاب كرد. علت این انتخاب به شرایط دینی و اجتماعی ری در آن دوره برمی گردد كه وقتی اسلام به شهرهای مختلف كشور ما (ایران) وارد شد و مسلمانان در شهرهای مختلف ایران به اسلام گرویدند، از همان سال ها ری یكی از مراكز مهم سكونت مسلمانان شد و اعتبار و موقعیت خاصی پیدا كرد؛ زیرا سرزمینی حاصل خیز و پرنعمت بود، عمرسعد نیز به طمع ریاست یافتن بر ری در حادثه جان سوز كربلا، حضرت امام حسین (ع) را به شهادت رساند. در ری هم اهل سنت و هم از پیروان اهل بیت (ع) زندگی می كردند و قسمت جنوبی و جنوب غربی شهر ری بیشتر محل سكونت شیعیان بود.

حضرت عبدالعظیم (ع) به صورت مسافری ناشناس، وارد ری شد و در محله ی ساربانان در كوی «سكه الموالی» در منزل یكی از شیعیان ساكن شد، مدتی به همین صورت گذشت. او در زیرزمین آن خانه به سرمی برد و كمتر خارج می شد، روزها روزه می گرفت و شب ها نیز به عبادت و راز و نیاز با پروردگار مشغول می شد.

در شهر ری تعداد كمی از شیعیان، آن حضرت را می شناختند و از حضورش در ری خبر داشتند و مخفیانه به زیارتش می شتافتند [2] ، اما می كوشیدند كه این خبر فاش نشود و خطری جانِ حضرت را تهدید نكند.

حضرت عبدالعظیم (ع) میان شیعیان شهر ری بسیار ارجمند بود و پاسخ گویی به مسائل شرعی و حل مشكلات مذهبی آنان را برعهده داشت؛ این نكته، هم بیانگر مقام برجسته ی حضرت عبدالعظیم (ع) است و هم گویای این است كه وی از طرف حضرت امام هادی (ع) در آن منطقه، وكالت و نمایندگی داشته است؛ مردم سخن او را سخن امام (ع) می دانستند و در مسائل دینی و دنیوی، وجود او محور تجمع شیعیان و تمركز هواداران اهل بیت (ع) بود.

از تألیفات حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) كتاب های «خطب امیرالمؤمنین » و «روز و شب » را می توان نام برد. آن حضرت، آگاه و آشنا به معارف دین و احكام قرآن و اسلام بود.

ستایش هایی كه امامان معصوم (ع) از وی به عمل آورده اند، نشان دهنده ی شخصیت علمی و مورد اعتماد اوست؛ حضرت امام هادی (ع) گاهی اشخاصی را كه سؤال و مشكلی داشتند، راهنمایی می فرمودند كه از حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) بپرسند و او را از دوستان حقیقی خویش می شمردند و معرفی می فرمودند.

ابوحماد رازی می گوید: «در سامرا بر امام هادی (ع) وارد شدم و درباره ی مسائلی از حلال و حرام از آن حضرت پرسیدم و حضرت پاسخ فرمود. زمانی كه خواستم خداحافظی كنم، فرمود: «ای حماد! هرگاه در ناحیه ای كه زندگی می كنی، مشكلی در امر دینت برایت پیش آمد، از عبدالعظیم حسنی (ع) بپرس و سلام مرا به او برسان». [3] .

در آثار علمای شیعه نیز، تعریف ها و ستایش های عظیمی درباره ی او به چشم می خورد، آنان از او به عنوان عابد، زاهد، پرهیزكار، ثقه، دارای اعتقاد نیك و صفای باطن و به عنوان محدثی عالی مقام و بزرگ یاد كرده اند.

روزهای پایانی عمر پربركت حضرت عبدالعظیم (ع) با بیماری او همراه بود. آن قامت بلند ایمان و تلاش، به بستر افتاد و پیروان اهل بیت در آستانه ی محرومیت از وجود پربركت این سید كریم قرارگرفتند و اندوه مصیبت های پیاپی مردم و روزگار تلخ شیعیان در عصر حاكمیت عباسیان برای عبدالعظیم دردی جانكاه و مضاعف بود. در همان روزها یك رؤیای صادقانه حوادث آینده را ترسیم كرد: یكی از شیعیان پاكدل ری، شبی در عالم رؤیا، حضرت رسول (ص) را در خواب دید. پیامبر اكرم (ص) به او فرمود: فردا یكی از فرزندانم در محله ی «سكه الموالی» چشم از جهان فرومی بندد، شیعیان او را بر دوش گرفته، به باغ عبدالجبار می برند و نزدیك درخت سیب به خاك می سپارند.

آن شخص، سحرگاه به باغ رفت تا آن باغ را از صاحبش بخرد و افتخار دفن شدن یكی از فرزندان پیامبر (ص) را نصیب خویش سازد. عبدالجبار كه خود نیز خوابی همانند خواب او را دیده بود، به رمز و راز غیبی این دو خواب پی برد و برای اینكه در این افتخار، بهره ای داشته باشد، محل آن درخت سیب و مجموعه باغ را وقف كرد تا بزرگان و شیعیان در آنجا دفن شوند. همان روز حضرت چشم از جهان فرو بست. [4] خبر درگذشت این نواده ی رسول اكرم (ص) دهان به دهان گشت و مردم با خبر شدند و جامه های سیاه پوشیدند و بر در خانه ی حضرت عبدالعظیم حسنی (ع) گریان و مویه كنان گرد آمدند. پیكر مطهر او را غسل دادند و به نقل برخی مورخان در هنگام غسل، در جیب پیراهن او كاغذی یافتند كه نام و نسب خود را در آن نوشته بود. بر پیكر او نماز خواندند، تابوت او را بردوش گرفتند و با جمعیت انبوه عزادار به سوی باغ عبدالجبار تشییع كردند و پیكر مطهرش را در كنار همان درخت سیب كه رسول خدا (ص) به آن شخص اشاره كرده بود، دفن كردند. قبر شریف آن حضرت در شهر «ری»، معروف و مشهور است و هم اكنون بارگاه نورانی آن سلاله ی سادات و محدث بزرگوار مورد توجه و رفت و آمد خیل عظیم عاشقان مكتب اهل بیت (ع) قرار دارد.

در منابع روایی، روایات متعددی برای زیارت حضرت عبدالعظیم (ع)، ثوابی همچون ثواب زیارت حضرت سیدالشهدا، امام حسین (ع) بیان شده است.

در حدیثی آمده كه مردی از اهل ری خدمت امام هادی (ع) مشرف شد و حضرت از او پرسید كجا بودی؟ گفت: به زیارت امام حسین (ع) رفته بودم.

آن حضرت فرمود: آگاه باش! اگر قبر عبدالعظیم را كه نزد شماست زیارت می كردی، هر آینه مثل كسی بودی كه امام حسین (ع) را زیارت كرده باشد. [5] .


[1] شيخ صدوق، التوحيد، ص81، ح37؛ ر.ك: وسائل الشيعة، ج1، ص12- 13؛ امالي صدوق، ص278، ح24.

[2] ر. ك: رجال نجاشي، ص247- 248؛ تنقيح المقال، ج2، ص157.

[3] معجم رجال الحديث، ج10، ص48- 49.

[4] در سال 252 قمري در سن 79.

[5] كامل الزيارات، ص537، ح1.